یادمه یک لطیفه ای شنیده بودم که فکر می کردم جکه و واقعی نیست اما با اتفاقاتی که تو پالتاک می افته دیگه مطمئنم واقعیت داره.گفتم برا شما هم تعریف کنم ببینید موافقید یا نه؟؟؟؟
میگن یکروزی یکنفر رفت مسجدی برای نماز جماعت .وقتی نماز شروع شد دید امام جماعت همون خلافکار معروف محلشون هست و ضمن داشتن سابقه دزدی و مردم آزای و ایجاد حرمسرا و زدن تهمت ناروا به مخالفین و قرمز و بونس کردن دیگران آقا را گذاشتن امام جماعت بشه.خیلی تعجب کرد و برای اطلاع دادن رفت سراغ یکی از امنای مسجد و که از سوابق این بابا مطلعش کنه.
وقتی سابقه امام جماعتو به امنا گفت با تعجب دید که اونا هم از این سابقه اطلاع دارند و با عصبانیت سوال کرد : شما این فسادها را از این آقا میدانید و امام جماعتش کردید؟
که جواب شنید: آخه راه دیگری نداشتیم.جون این آقا لواطکار است و وقتی عقب جمعیت تو نماز می ایسته تجاوز می کنه.
داستان ما هم تو پالتاک شده همین.یارو اتاق جمهوری اسلامی میزنه بعد فحش ناموس میده.